من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

سلام.

فردا هفته ۳۳ بارداریم به پایان میرسه.

دیگه به اخراش نزدیک شدم.

همه چشم انتظار دیدن فندقی هستیم که عزیز کرده س.

تو خانواده همسرم ۶ تا نوه پسر دارن.

تلاش جاری های بنده برای دختر دار شدن همه بی فایده بوده.

خدا خواست من اولین نوه ی دختری خانواده رو باردار شدم.

خداروشکر...

دقیق تا عید ویار شدید داشتم.

هفته ای سه تا سرم و ۶ تا امپول میزدم برای اینکه زنده بمونم.

شرایط خیلی سختی رو گذروندم.

عین سر امیرعلی ویارم وحشتناک بود.

خداروشکر پشت سر گذاشتم و بخیر گذشت.

از عید به بعد پرخوری و وزن گیری من شروع شد.

الحمدلله به شدت سرحال بودم.

کلی پیاده روی میکردم اصلا عین خیالمم نبود.

سر امیرعلی بخاطر جفت پایین و خونریزی اصلا نمیتونستم تکون بخورم.

ولی سر این خانم خانما حسابی شاداب بودم.

همه چی خوب بود تا دو هفته پیش که یهو سنگین شدم.

فشارمم همیشه پایینه و در حال ضعف و سرگیجه ام.

امیرعلی و باباش حسابی تو این مدت هوامو داشتن.

از پا قدم این دختر ناز ما صاحب یه خونه رویایی شدیم.

خونه ای که خریدنشو به خواب نمیدیدم ولی خدا خواست و همه چی جور شد.

خداروشکر...

اوایل که سونوگرافی میرفتم دکتر نگران بود از اب کم دور جنین و کم وزن بودنش.

الان بهم رژیم غذایی داده که تا زایمان نره بالای ۴ کیلو.

فعلا عسل و خرما به شدت محدود

شیرینیجات حذف

برنج و نون و سیب زمینی و ماکارانی خیلی خیلی کم.

وقتی پیشش میرم برای نوبت بعد تعیین میکنه که وزنم بیشتر از یه حد خاص نشه.

تا الان خوب تونستم مراعات کنم.

یه جاهایی حسابی خراب کردم وزنم شدید رفته بالا و دیگه پایین نیومد.

الان دارم تمام سعی م رو میکنم بدون حذف وعده ای وزنم رو با نظر دکتر کنترل کنم.

ابتدای بارداری ۷۴.۶۰۰ بودم.

امروز ۸۸.۷۰۰.

امیدوارم بتونم تا زایمان خوب کنترل کنم از ۹۵ بالاتر نرم.

هفته بعد جمعه عروسی برادر احسانه.

همون برادری که ۳۴ سالشه و اصلا نمیدونیم چطور شد که راضی شد زن بگیره.

خداروشکر...

خیلی دلم میخواست یه لباس خنک و راحت پیدا میکردم ولی نشد.

باید بگردم.

امیدوارم بتونم زود پیدا کنم.شرایطم واسه گشتن اصلا مناسب نیست.

اینجوری که من پست نوشتم احتمالا پشت بعدی راجع به دندونای ریحانه خانم باشه...دختر نازنینم.

هرکس که این وبلاگ رو میخونه خواهش میکنم برای زایمان راحتم که ان شاالله طبیعی باشه ۱۰ تا صلوات بفرسته.

اگر تونستم دم زایمان خبر میدم برام سوره انشقاق رو بخونین به امید خدا...

برای من و بچه هام دعا کنین لطفا...

نظرات 3 + ارسال نظر
دل آرام 27 تیر 1396 ساعت 08:51

بقیه الله رفتم. دکتر کاشانی زاده.
ایشالا به سلامتی طبیعی زایمان کنی خانم. دخمل گلت هم صحیح و سالم و صالح باشه. بی خبر نذارمون. بوووس

چه جالب هداوند رئیس بخش زنانه مصطفی خمینیه...فکر کردم تو هم دوشنبه اونجا بودی.
مرسی عزیزم دعام کن

گل بهار 10 تیر 1396 ساعت 02:31

سلاااامم چه خوب بعد از این همه وقت نوشتی

خدا رو شکر که حالتون خوبه

خونه ی جدید مبارک باشه ایشالله که همه صاحب خونه ی رویایی شون بشن ما هم همینطور

الهی که زایمان خوب و راحتی داشته باشی.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

میشه خواهش کنم لطفا برای سلامتی من دعا کنی

سلام.ممنون.ان شاالله شما هم صاحبخونه دلخواهتون بشین.
الهی هرچی خیره همون برات اتفاق بی افته

دل آرام 1 تیر 1396 ساعت 08:35

ای جانم
من سه چهار هفته آخر روزی ده پونزده تا انشقاق می خوندم
خدا رو شکر که ویارت تموم شد و خدا رو شکر که وزن بچه رفت بالا
برا من و دخملم دعا کن. دوباره وزن گیری اش دچار مشکل شده. ناراحتم

اصلا نگران نباش.با دکترش مشورت کن نهایت کنار شیر بهش شیر خشک تجویز میکنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد