امروز...

امروز دیر از خواب بیدار شدم...طبق معمول...

بعدش با یه هماهنگی رفتم خوشگلاسیون...یه جای جدید توی محله جدید....

بعدم پای پیاده رفتم اون سر کوچه...وقت چک آپ داشتم.الحمدلله همه چی نرماله...

دکترم به شدت بهم ارامش میده...با حوصله و.مهربونه....خیلی هوامو داره.کلا دوسش دارم.

دکتر خودم بعد از معاینه تاول ها با شک و دودلی گفت این تاول ها ابله مرغان نیست و به احتمال زیاد عفونت باشه که از این طریق بیرون ریخته...

قبل از هر تجویزی برام یه ازمایش نوشت تا مطمین بشه ابله مرغان نگرفتم که با خیال راحت انتی بیوتیک تجویز کنه.

قرار شد شنبه هفته بعد جوابو براش ببرم.

ازمایشگاه پایین مطب اول گفت انجام نمیده بعد احسان عزیزم با پیگیری از طریق اینترنت و زنگ زدن به ازمایشگاه های مختلف زنگ زد به همون ازمایشگاه و هماهنگ کرد برم برای خون دادن....

ساعت ۲ داداشم از محل کارش اومده بود خونه ما...با هم سریع رفتیم ازم خون گرفتن...داغونم کردن...مگه رگ پیدا میشد.

بعدم قدم زنان با دادا رفتیم سنگک خریدیم و همزمان با احسان و مامانمینا رسیدیم خونه...

برای افطار چیزی نذاشته بودم...همون نون و پنیر و خرما و کره مربا و حلوا شکری و میوه و چایی و شربت...برای شام هم قرمه سبزی وحشتناک...خییییلی خوشمزه شده بود...توی زودپز گذاشته بودم با گوشت تازه گوسفندی....خیلی شیک جا افتاده بود.

حیف رحم نکردن تموم شد...فقط در حد سحری احسان و داداشم مونده...

بابام و مامانم برگشتن کرج...ابجی کوچیکه هم دلش خواست بمونه خونه ابجی بزرگش...

قبل رفتنشون هم مامانم و احسان تمام کارا رو انجام دادن و خونه رو.تمیز کردن بعد رفتن...

الان هرکس یه گوشه نشسته موبایل به دست داره برای خودش توی اینترنت میچرخه...تلویزیون هم برای عمه احسان روشنه....

چقدر خوابم میاد...با اجازتون شب بخیر

نظرات 2 + ارسال نظر
آنا 18 تیر 1394 ساعت 23:29 http://aamiin.blogsky.com

قرمه سبزی تو زودپز؟ چه جرأتی داری. من از زودپز می ترسم مثل هاپو.

سیما 15 تیر 1394 ساعت 01:55 http://mehmanesarzade.blogsky.com/

سلام
ممنون که به وبلاگم سر زدی
چه نوشته های قشنگی و چقدر انرژی مثبت تو نوشته هاته.
انشالله به سلامتی کودکت رو در آغوش بگیری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد