من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

سلام.عید بر روزه دارای عزیز مبارک.

10 دقیقه ست خیره شدم به این صفحه و نوشتنم نمیاد.

اصلا نمیدونم چی بگم و چیکار کنم

شب عید و روز عید پیش خانواده هامون بودیم.

مامانمینا شب عیدی اسباب کشی داشتن به خونه جدیدشون.

روز عید بعد نهار رفتم کمک که بچینن.خیلی طاقت فرسا بود.

دیشب برگشتیم خونه که احسان رو پایان نامه ش کارکنه.

تا این لحظه هم من مشغول سرگرم کردن امیرعلی و کاراخونه بودم و احسان هم مشغول پایان نامه.

امیرعلی خیلی شیطونی میکنه.

هرروز عین طوطی یه کار جدید یاد میگیره.

الانم تو روروئک مشغول گوجه خوردنه....البته فقط داره باهاش بازی میکنه.

امروز 79.500 بودم....افزایش داشتم.

حساس شدم.دم به دقیقه میرم رو وزنه...

کی بشه دغدغه ذهنم چیزی بشه جز عدد وزنم و سایزم.

خدایی خوردن غذاهای رنگارنگ یکی از لذت های بزرگه.

مثلا الان دلم پیتزای پر پنیر و گوشت میخواد....چطور بخورم اخه...

خوشبحال این لاغرای نخ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد