من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

سلام روز همگی بخیر...

این روزا یه حالی ام...

حس رژیم افتاده توی سرم.

دوست دارم زودتر به تناسب اندام برسم.

مطمینم میتونم.

نگران نباشین اصلا قرار نیست کالری شماری کنم یا از چیزی خودمو محروم کنم.

از چای سبز و ورزش روزانه نیم ساعت شروع میکنم.

دیروز هم سعی کردم به اندازه غذا بخورم.یعنی هر جا که احساس کردم سیر شدم دست از غذا کشیدم.

دیروز نهار ماکارونی داشتم دقیقا سه قاشق مونده بود تموم بشه حس کردم دیگه سیرم.نخوردم مابقی رو...

شب هم ساندویچم رو با احسان نصف کردم.با دوغ محلی خوردم.

دیشب هم رفتیم فروشگاه کلی پیاده روی کردم.

دیروز توی خونه ۳۵ دقیقه ایروبیک و پیاده روی داشتم.

به نظرم مهم نیست ادم چطوری شروع میکنه...مهم اینه که بتونه تمومش کنه و من میتونم...مطمینم.

برای اینکه از ورزش زده نشم سه روز در هفته انجامش میدم.

سعی میکنم فعالیتم رو بالا ببرم.

دیشب از فروشگاه بادمجان خریدم لیته درست کنم.اما هنوز فرصت نشده پوستشو بکنم.

امیرعلی هم داره کم کم بیدار میشه.

من برم یه میوه ای چیزی بخورم جون بگیرم تا امیرعلی منو از پا ننداخته...

جدا که شیر دادن انرژیمو کاملا تخلیه میکنه.

نظرات 10 + ارسال نظر

خداااروشکر ، منم خووبم

خب ...خداروشکر

الهام(مامان هلسا) 19 مهر 1394 ساعت 11:18

سلام عزیز دلم.قبل از هر صحبتی تبریک ویژه می گم بابت تولد امیر علی عزیزم.ایشالله سالم و صحیح در کنار هم هر سه نفرتون شاد شاد شاد زندگی کنین.تقریبا پست های قبلی رو تا جایی تونستم خوندم.از وجود نزنینت مثل همیشه انرژی گرفتم.ان شا الله همیشه پرانرژی باشی وما از وجودت انرژی بگیریم.فدای تو

سلام عزیزم.ممنون.تو کجا بودی تا حالا؟
خودت خوبی؟هلسا خوبه؟

خوبی مهدیه جوون ؟ امیر علی خوبه ؟؟

ممنون عزیزم ما خیلی خوبیم...تو چطوری؟

سلام مهدیه جان
قدم نورسیده مبارک
انشالا که سالم وشاد باشید در کنارهم

mah 16 مهر 1394 ساعت 22:57

سلام مهدیه جون پس خاطره زایمانتوکی تعریف میگنی؟

سلام دوستم.به زودی....

شادی 14 مهر 1394 ساعت 23:49

امیدوارم لباس ها باد نکنه!
وای چرا عزیزم، مهدیه من خیلی از دوری از شوهرم میترسم، با اینکه عاشق پسرمم هستم اما اولویت اول زندگیم اونه، دلم نمیخواد ازش از نظر عاطفی فاصله بگیرم،
تو هم تلاش ویژه کن، و با کارای نو رابطه رو جذاب کن، شاید حتی یه اس ام اس غیر منتظره وقتی سر کاره،
ولی نذار لحظه ای محبتت به همسر برای توجه ات به امیر علی کم بشه

تو از من یه گام جلوتری و من واقعا دارم از تجربیاتت کمک میگیرم، امیدوارم، این دوره رو هم خوب مدیریت کنی

مسؤلیت امیرعلی دلی برام نذاشته.حتی حوصله گلایه هم ندارم.از اینکه دیگه مرکز توجهش نیستم خیلی ناراحتم.وقتی هست خوشحالم وقتی نیست داغونم.اصلا ولش کن....

مهلا(ساحل) 14 مهر 1394 ساعت 12:55 http://mhlmbn.blogsky.com

سلااااااااام مهدیه عزیزم
خوبی؟؟
من چند وقته بهت سر میزنم اما کامنتام بهت نمیرسید امیدوارم این یکی برسه..
تولد امیر علی نازت رو تبریک میگم..
قدمش پر از خیر و برکت باشه انشالا :)

عزیییزم.... خیلی هم عااالی ، ورزش و ب اندازه خوردن... آفریین ب این همه انگیزه...
امیر علی رو یه ماچش بکن از قول من

مرسی از انرژی مثبتت...فدات

شادی 12 مهر 1394 ساعت 21:44

مهدیه جون، حتما میتونی به وزن ایده ال برسی
خودم هم با امید به خدا همراهت میشم، ایشالا پسری رو صحیح و سالم به دنیا بیارم
همراهت میشم

مرسی از راهنمایی هات، برای یکشنبه ی دیگه از دکتر ترکستانی وقت گرفتم،
البته مطبش
ببینم نظر اون چیه، اجازه طبیعی میده یا نه!

توی زایمان طبیعی اخلاق دکتر خیلی خیلی خیلی مهمه...حتما اینو مد نظر داشته باش

مریم 12 مهر 1394 ساعت 15:07 http://40years.blogsky.com

آفرین مهدیه ماه ، قطعا تو می دونی .
فقط کافیه پیگیر و صبور باشی

صبوری خیلی سخته....خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد