من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

کمتر از 50 روز به عید مونده.

استرس به جونم افتاده.

کاهش وزن

خرید

خونه تکونی

باید قبل از خونه تکونی اول مراسم پاگشای برادر نامهربانم رو انجام بدم.

دوست ندارم بعد از خونه تکونی تا عید مهمون بیاد خونم.البته امیدوارم...

هفته قبل مادرشوهرم و خواهرشوهرم بخاطر وقت دکتر از یکشنبه شب اومدن خونه ما دوشنبه دکتر رفتن.سه شنبه و چهارشنبه هم استراحت کردن.استراحت پسا دکتری...

چهارشنبه بعد از شام رفتن...

خیلی سختمه اینجر مواقع...

این بار چندمه که مجبور میشم چند روز چند روز پذیرایی کنم.

با امیرعلی خیلی سخته...

کیه که درک کنه :(

چند روزیه میخوام رژیم باشم ولی نمیشه...

اعصابم به شدت ضعیف میشه...طوری که تحمل صدای تلویزیون برام سخته...

بخاطر همینم مجبور میشم غذا بخورم...زیاد.. کاهش هم نبینم.

سعی میکنم با ورزش وزنم رو بیارم پایین...

بالاخره با پا درمیونی خاله م مامانم تماس گرفت.

برادرمم همینطور

ولی انگار نه انگار...

انگار اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده...

این منو بیشتر ازار میده.

جالبه که مامانم اصرار داشت دیگه به روشون نیاریم.

دو هفته ست نمیریم کرج...نمیدونم دلتنگ شدن یا نه.

ولی من دلتنگ نشدم.دلم برای محبت مادری دیدن تنگ شده ولی برای خودشون نه...

میدونم ذاتشون همینه...این جدل ها تا اخر عمر و تا زمانی که زبان زهرالود دشمنام تو دهنشون میچرخه ادامه داره.

ولی من دیگه مهدیه سابق نیستم.

الان من مادر هستم و برای خودم خانواده دارم.خانواده درجه یک و به احدی اجازه نمیدم پاشو از خطوط قرمز زندگیم فراتر بذاره.

آخ...باز دلم گرفت.

دلم یه سفر میخواد...یه زیارت...دلم مشهد میخواد.

چند بار حرفش شدکه بریم ولی بخاطر کوچیک بودن امیرعلی بی خیال شدیم.

نمیدونم عید امسال میتونیم بریم یا نه...

پارسال با مامانمینا نزدیک عید رفتیم مشهد...

دیگه این اتفاق نخواهد افتاد :(

نظرات 5 + ارسال نظر
سیما 24 بهمن 1394 ساعت 12:58 http://mehmanesarzade.blogsky.com/

امیدوارم یه اتفاق خیلی خوب هرچه زودتر برات پیش بیاد، در کنار خانواده، توام با آرامش و سلامتی

ممنون سیما جان

فاطمه 18 بهمن 1394 ساعت 14:20 http://donyayekoochakeman.blogfa.com

اون جمله را دوست داشتم. من الان خانواده دارم و کسی نباید پاشو از حد قرمزمو اون ورتر بگذاره.

دلداری بده دختر...مگه داستان نوشتم که جمله های کلیدیش رو جدا گردی

زری 16 بهمن 1394 ساعت 17:48

کجایی مهدیه جون؟؟؟بیا بنویس عسیسم
مرجانم غیب شده

معلوم نیست باز این مرجان چش شده همه رو منتظر نگهداشته...

سلام عزیزم...خوبی؟
اولین باریه که میام وبت....
ایشالا امام رضا بطلبت و زودی برین ....

سلام خانوم خونه...مرسی

مریم بانو 12 بهمن 1394 ساعت 21:12 http://rozhan313.blogsky.com

عرضم به حضورتون که ورزش اونقدر در کاهش وزن موثر نیس که کم کردن کالری موثره... البته تو ک بچه شیر میدی حتما برو متخصص تغذیه تا برات برنامه بنویسه... ورزش رو هم ک ادامه بده...
وای من تازه ۲۰ اسفند میرم تهران :( به هیچ کار نمیرسم... البته کاری هم ندارم ، چون یک عالمه لباس دارم و تصمیم به خرید لباس جدید ندارم...
باز خوبه که بهت زنگ زدن... زودتر پاگشاشون کن راحت بشی بعد ب کارا خونه برسی...
مااااچ برا تو
مااااچ برا امیر علی

من سعی میکنم رعایت کنم و مواد غذایی غیر مفید نخورم.ورزشم هم فقط پیاده رویه.
هفته بعد پاگشاشون میکنم و خلاص...
ماچت ابدار بودااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد