من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

از همون بچگی از صبح بیزار بودم و عاشق شب زنده داری.

حتی الان که امیرعلی رو دارم هر کاری میکنم حداقل 12 بخوابم نمیشه که نمیشه.

از اون طرفم امیرعلی یه بار حدود9 بلند میشه صبحانه میخوره باز میخوابه تا 11.

بچم قشنگ همراه شده با بی نظمی های من!!!!

پس فردا اگر خدا بخواد میریم مشهد.

این اولین زیارت بچمه.

یادمه تو اوج نا امیدی اوایل حامله گی با یه بد بختی ای رفتیم مشهد و از امام رضا ع خواستم خودش نگهدارش باشه.

الحمدلله ارزوم بر اورده شد.

خیلی ذوق دارم...

امروز وزنم 81.100 بود.

ان شاالله تا اخر هفته دهه عوض میکنم.

امیدوارم تو این سفر هم بتونم پایبند رژیم باشم.

خدایا شکرت....

نظرات 6 + ارسال نظر
سارا 8 خرداد 1395 ساعت 05:12

خوش بگذره.زیارت قبول

ممنون.خوش گذشت.

مریم 4 خرداد 1395 ساعت 12:50 http://40years.blogsky.com

آفرین ، آفرین

به چی؟؟!!!!

دلژین 2 خرداد 1395 ساعت 09:14 http://delzhin313.blogsky.com

فدات بشم

دلژین 28 اردیبهشت 1395 ساعت 20:20 http://delzhin313.blogsky.com

التماس دعاااا مهدیه

روبرو ایوان طلا نشستم.برات دعا کردم خانم دکتر

نفس 28 اردیبهشت 1395 ساعت 12:28 http://sarvareman.blogsky.com

التماس دعااااا دوستم ماهم!

چشم.حتما...

دل آرام 27 اردیبهشت 1395 ساعت 08:09

ما رو هم دعا کن. نایب الزیاره باش. از امام رضا بخواه به من هم یه نی نی خوب بده

اگر لایق بودم چشم.
ان شاالله هر چی خیره همون برات اتفاق بی افته عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد