من و خاطراتم
من و خاطراتم

من و خاطراتم

خدایا شکرت....

اینقدر نعمت های خداوند بی کرانه که اگر هر لحظه برای تک تکشون از خدا تشکر کنیم عمرمون به تشکر از همه نعمت ها جواب نمیده...

یادتون میاد امروز برای کدام یک از نعمت خداوند تشکر اختصاصی کردین؟


شنبه رفتم مطب دکتر برای چکاپ...

نیومده بود.به منشی گفتم باهاش تماس بگیره..

منشی بهش زنگ زد که خانم م اینجا هستن.گفت چشم خودمو هر طور شده میرسونم.

فاصله خونه ما تا مطب دکترم چند دقیقه راهه...

ساعت ۱ بود...ضل افتاب و گرما...

دلم سوخت.من تنها مریضش بودم.

فکر کنم قبلا گفته بودم دکترم رییس بیمارستانه و حسابی سرش شلوغه...

بسیار مهربون و خوش اخلاقه.

دلم نیومد بخاطر فقط من اینهمه راه وسط ظهر از بیمارستان بکوبه بیاد مطبش که فقط منو ویزیت کنه.

چون دوشنبه ها همون بیمارستان کلاس امادگی زایمان میرم به منشی گفتم دوباره تماس بگیره و بهش بگه اگر بعد از کلاس که ساعت ۳ میشه تو بلوک زایمانه من همونجا برم پیشش.اون بنده خدا هم گفت حرفی نیست و تشکر کرد.

بعدش که اومدم خونه پیش خودم گفت این بنده خدا قبول کرد ولی درست نیست بدون پرداخت ویزیت برم برای چکاپ.

بنابر این تصمیم گرفتم صبح دوشنبه برم درمانگاه ویزیت بگیرم تا ببینمش.

امروز ساعت ۱۰:۳۰ رفتم درمانگاه وقت گرفتم.نوبت من می افتاد ساعت ۲ یعنی اخرین نفرات...

احسانو راهی محل کارش کردم و نشستم تو سالن انتظار...

با تبلتم مشغول شدم.با مادرای دیگه صحبت کردم.

حسابی براشون سخنرانی کردم و کلاس امادگی زایمان براشون گذاشتم و به شرکت در کلاس ها تشویقشون کردم.

خلاصه بعد از کلی انتظار نوبت من شد.من اخرین نفر بودم.

پیش خودم فکر کردم دکتری که از ساعت ۸ صبح تند و تند مریض دیده...الان که ساعت دو بعدازظهره حوصله سوالهای منو داره...

رفتم داخل...به پام بلند شد و ازم عذر خواهی کرد که تا اون موقع معطل شدم و شنبه نیومد مطب...

بعد مامای دستیار و منشیش رو مرخص کرد.خودش عین مطب برام وقت اختصاصی گذاشت...فشارمو گرفت...معاینه م کرد...وزنم رو.ثبت کرد.پرونده بیمارستانم رو تکمیل کرد.به سوالام با حوصله جواب داد.

خدایی من از اخلاق دو نفر بسیار متعجبم...باید بگم از خوش اخلاقیه دو نفر سخت متعجبم...

اولی احسان که تحت هیچ شرایطی نمیتونی تاثیر خستگی و کلافگیش رو توی چهره ش ببینی...این بشر بسیار خوش سفر...خوش اخلاق...مهربون...دست و دل باز...دل سوز و هزار صفت خوبه اخلاقیه...

دومی همین دکتر عزیزه که حتی ویزیت ۸۰ تا مریض نمیتونه از حوصله خارجش کنه.

بعد از اینکه ویزیت شدم رفتم بلوک زایمان برای شرکت در کلاس...

وسط کلاس دیدم سر و صدا میاد....

دکتر اموزشی رفت بیرون ببینه چه خبره منم که نزدیک در بودم دیدم یه مادری داره ناراحتی میکنه که خانم دکتر کجاست...چرا تکلیف دختر منو.مشخص نمیکنه....

رفتم جلوی در دیدم دکترم از اطاق عمل با لباسای خونی اومد بیرون...اول مادره رو.گرفت بوسید و ارومش کرد.

بعد نشوندش روبروی کولر و بهش گفت خب حالا بگو چی شده.

مادره هم میگفت دخترم خواب نداره...خوراک نداره ۳۸ هفتشه...دیگه طاقت ندارم اینقدر اذیت بکشه.توروخدا بستریش کنین زایمان کنه.

دکتر به یه دکتر دیگه گفت برام قلم و کاغذ بیار...گفت چشم...چهارشنبه خوبه؟

مادره گفت نه بزن پنجشنبه که تعطیلات باشه نیتز به مرخصی شوهرم و شوهرش نباشه.دکتر هم گفت چشم.

داشت مینوشت گفت ولی حیفه دخترت اینهمه کلاس اومده و لگن خوبی داره برای زایمان.

یهو شوهر دختره پرید وسط گفت ننویس خانم دکتر...من نمیذارم بچمو بی موقع دنیا بیارین...بذارین تا هر وقت میشه توی شکم مادرش رشد کنه.

من دیگه نفهمیدم چی شد...کلاس بخاطر دو تا زایمان طبیعی ادامه پیدا نکرد و تموم شد.

اومدم سالن انتظار نشستم منتظر احسان.

یهو مادر دختره عصبانی اومد نشست پیش من.پشت سرش داماد جیگول و جوونش اومد پیشش و صداشون رفت بالا...

سر هم داد زدن...به هم بد و بیراه گفتن...ناراحتی پیش اومد...دیدم دختره اون دورتر ایستاده و گرو گر اشک میریزه.

رفتم پیشش بهش گفتم عزیزم تو الان پا به ماهی...استرس برات خوب نیست.با من بیا...

گفت اخه نگرانم میشن...

گفتم اگر قرار بود نگرانت بشن ایندر بی ملاحظه گی نمیکردن.

بردمش نمازخونه...دوتایی دراز کشیدیم.من از خونه میوه و اجیل برده بودم.گذاشتم وسط به اصرار من خوردیم.

دقیق یه ساعت بعدش یادشون افتاده بود که دختره نیست.

بعد رفتنش حسابی به فکر فرو رفتم...

چقدر سخته بین مادر و همسر قرار گرفتن.

اون لحظه از اعماق قلبم خدا رو شکر کردم...

خداروشکر کردم که احسان هرگز کاری رو.بدون فکر انجام نمیده.

با اعمال و.رفتارش هرگز اجازه نمیده کسی باهاش بد برخورد کنه...

نه اصلا...

رفتارش یه طور مودبانه و محترمانه ایه که حتی بابای شوخ طبع من حسابی مراقب طرز حرف زدن و شوخیاشه...

هرگز یاد ندارم با بابام و مامانم رفتار ناشایستی داشته باشه...

نه شوخی نا مناسب نه جواب سر بالا....

هیچی...

خداروشکر احسان اینقدر پخته و فهمیده رفتار میکنه که حتی پدر و.مادر و تمام برادراش برای مشورت به احسان زنگ میزنن.

امروز خاص ترین تشکر من از خاص ترین نعمتی که خدا بهم داده همین بود...

حالا یه سوال!!!!!

چطور یه دختر با زبون تند و.تیز و بد اخلاق مثل من که اگر حتی یه گزینه بر وفق مرادش نباشه همه چی رو میریزه بهم و اخم و غر همراهش میشه میتونه قسمتش اینقدر برعکس خودش باشه...هان؟؟؟!!!


....

گاهی چقدر بعضی حرفها سوتفاهم ایجاد میکنن و کام ادما رو تلخ میکنن.

کامم تلخه...

توروخدا مراقب تک تک کلماتی که از دهانتون خارج میشه باشین.

دیشب رفتیم رستوران....یه رستوران جدید...اشتباه کردم.

وقتی ادم از کیفیت غذای یه رستوران راضیه باید فکر امتحان رستوران های دیگه رو بذاره کنار.

من هیچ کجا ندیده بودم گارسون از تمام پیش غذاها و دسر ها و نوشیدنی ها بدون ثبت سفارش بیاره بذاره روی میز...بالاجبار

ناراحت شدم.حس کردم بهم توهین شده.

از هر سه نوع دسرش دو تا دو تا گذاشت روی میز.به گارسون نگاه کردم و گفتم اینا رو من سفارش دادم؟

با یه نگاه بد به شوهرم نگاه کرد گفت نمیخواین میبرمش...

بلند شدم از رستوران بیام بیرون که احسان گفت نیازی نیست بذار باشه...بعدم غذا سفارش داد.

حس کردم بهم توهین شده...

به احسان گفتم من از کارت خوشم نیومد...

بهم گفت اگر پس میفرستادیم بی کلاسی بود.واقعا حرفش عصبانیم کرد.

لب به غذا نزدم.خیلی دلخور شدم.خیلی....

هنوز فرصت نشده بشینیم راجع بهش حرف بزنیم....بنابر این من امروزم رو تلخ شروع کردم.

امروز صبح مامانمینا از مشهد برگشتن خونه....

وظیفه من بود برم دیدنشون.

اما فردا بخاطر شرایطم اونا میان پیشم.

دیشب تا صبح اصلا نخوابیدم.همون ذره خوابی هم که روی چشمام نشست باعث کابوس من میشد.

تا صبح خواب دیدم دارم زایمان میکنم توی یه جای تاریک و تنگ....تنهای تنها

ده بار با جیغ از خواب پریدم و باز که چرتم گرفت ادامه خوابم رو.میدیدم.

صبح احسان حاضر شد که بره ماموریت خارج استان....

هیچی نگفت اما جلوی در کلی معطل کرد تا مثل همیشه برم بغلش کنم.بوسش کنم و راهیش کنم.

نرفتم...

به محض رفتنش دلم براش تنگ شد.گریه کردم.از خدا خواستم مراقبش باشه.

اما هنوز دلخورم...

امیرعلی هم امروز بی حوصله ست....

پ.ن:

حل شد...دیگه تکرار نمیشه.

کلاس امادگی زایمان فیزیولوژیک

جلسه اول...

هفته اول تا اخر هفته ۲۰....سقط

هفته ۲۱ تا اخر هفته ۳۶.....زایمان زود رس و جنین نیاز به دستگاه داره.

هفته ۳۷ تا اخر هفته ۴۰....زایمان نرمال...در این زمان ریه کامل شده و نوزاد نیازی به دستگاه نداره.

هفته ۴۰ تا ۴۲ .................زایمان دیر رس

علایم زایمان

۱.خونریزی یا لکه بینی

۲.پارگی کیسه اب

۳.درد های زایمانی

۴.کاهش حرکت


خونریزی ممکنه بخاطر جدا شدن جفت باشه و خطرناکه.باید بدون فوت وقت خود را به بیمارستان رساند.

لکه بینی ممکنه بخاطر باز شدن دهانه رحم باشه.در صورت لکه بینی میتوان قبل از رفتن به بیمارستان یک دوش اب گرم گرفت بعد به بیمارستان مراجعه کرد.


اگر کیسه اب پاره بشه مایع گرم و بی رنگ و لعابی شکلل مثل لعاب برنج از بدن بی اختیار خارج میشه.

اگر دقیقا همین مشخصات رو داشت میشه قبل از مراجعه به بیمارستان یه دوش اب گرم گرفت بعد به بیمارستان مراجعه کرد.

اگر رنگ مایع خارج شده کاهی رنگ یا خونی یا سبز رنگ بود باید بدون فوت وقت به بیمارستان مراجعه کرد.ممکنه بچه مدفوع کرده باشه و این خطرناکه.


درد های زایمانی منظمه...اوایل هر یک ساعت یکبار ۱۰ تا ۱۵ ثانیه درد به سراغ ادم میاد.یواش یواش فاصله درد ها کم و شدت ش بیشتر و زمان درد طولانی و زمان استراحت بین درد ها کمتر میشه.

بهتره وقتی درد سراغتون میاد هواستون به زمان باشه.زمانی که فاصله درد ها کمتر شد به بیمارستان مراجعه کنید.

وقتی درد سراغتون میاد میتونین با دوش اب گرم و پیاده روی درد ها رو کمتر کرد.

علت درد قبل از زایمان باز شدن دهانه رحمه...


از ابتدای صبح بعد از صبحانه در عرض یک ساعت باید حداقل ۴ تا تکون بخوره.در غیر این صورت باید به پزشک یا بیمارستان برای گرفتن نوار قلب از جنین مراجعه کرد.

ممکنه بند ناف دور گردن جنین پیچیده شده باشه و باعث کاهش حرکتش شده باشه.


هر کدوم از اتفاقای بالا براتون بی افته ممکنه ختم حاملگی اعلام بشه...یا زایمان طبیعی داشته باشین یا سزارین...


ورم پا

برای کاهش ورم دست و پا مصرف مقدار زیادی اب توصیه میشه.

برای کاهش ورم پا زیر ساق پا دو تا بالش میذارین و طاق باز به مدت ۱۵ تا ۲۰دقیقه دراز میکشین.


روش.های کاهش درد

۱.غیر دارویی :

۱.تمرکز روی تنفس...با ۶ شماره با بینی نفس عمیق میکشین و با ۶ شماره با دهان نفس خود را تخلیه میکنین.انگار توی نی فوت میکنین.

۲.تمرکز روی.منظره یا عکس مور علاقه....در دوران بارداری به منظره یا عکسی که خیلی دوستش دارین و بهتون ارامش میده نگاه کنین و ازش لذت ببرین.موقع درد موتونین با چشمای بسته روی اون منظره یا عکس تمرکز کنین.

۳.استفاده از یک رایحه خوشبو....در دوران بارداری از عطر یا گل مورد علاقه تون استفاده کنین و با بو کردن بهش ارامش بگیرین.میتونین با بردن عطر مورد علاقه یا گل مورد علاقه تون موقع درد عطرش رو استشمام کنین و هواستون رو از درد پرت کنین.

۴.اوا درمانی....گوش کردن با موسیقی.مورد علاقه و یا قران

۵.اوردن شربت زعفران و دم کرده گل گاوزبان و مخلوط سیاه دانه و عسل(دو قاشق عسل و یک قاشق مربا خوری سیاه دانه)


از هفته ۳۷ روزی دو قاشق سیاه دانه عسل، دو لیوان شربت زعفران و دو لیوان گل گاوزبان مصرف کنید.مصرف این ها به زایمان راحت کمک بسیاری میکنه.

خوردن خوراک سر بادمجان یا همون کلاهک بادمجان هم به زایمان کمک میکنه.


۲.روش های دارویی:

۱.گاز انتونوکسی....مخلوط گاز اکسیژن و ارامبخشه.به محض شروع درد باید استفاده شود وگرنه بی فایده است.

۲.بی حسی اسپاینال....برای زایمان طبیعی باید دهانه رحم ۱۰ سانت باز بشه.برای باز شدن ۱۰ سانت ساعت ها تحمل درد نیازه.برای استفاده از بی حسی نخاعی باید دهانه رحم حداکثر ۴ سانت باز بشه بعد از طریق نخاع مایع بی حسی تزریق میشه.دوز این نوع بی حسی از دوز بی حسی عمل سزارین کمتره و مادر میتونه پاهاش رو.تکون بده ولی دیگه هیچ دردی رو حس نمیکنه.

زمانی که دهانه رحم کامل باش بشه و سر بچه پیدا بشه دکتر میگه زور بزن و مادر قادر به همکاریه و میتونه خوب زور بزنه.

تنها عارضه ثابت شده در جهان سردرده که اگر تا چند ساعت سر رو خیلی تکون ندین سر درد هم نمیگیرین.


جلسه دوم...

از هفته ۳۷ روزی ۲ تا ۳ ساعت پیاده روی ملایم داشته باشید.

استفاده از پله با احتیاط موردی نداره.

موقع راه رفتن یا حالت ساکن یا با تکیه دست ها به اوپن باسنتون رو به اینور و اونور حرکت بدین و یا قر بدین.

به حالت لبه تشت روی زمین بشینین و پاشته پا رو کاملا به زمین بچسبونین.هر سری ۱۰ ثانیه صبر کنین و اروم بلند شین و دوباره انجام بدین.تعداد دفعاتش در روز مهم نیست...هر چی بیشتر بهتر.

هفته های اخر استخوان شرمگاه به شدت درد میکنه...با نشستن روی توپ های بزرگ ورزشی و اروم اروم با باسن پریدن دردها رو.تسکین بدین.خوردن اب هویج هم در تسکین این نوع درد موثره.

هرروز از ملین ها استفاده کنین.مثل زرد الو،الو،روغن زیتون،سالاد کاهو

شب ها شام ابکی و خیلی سبک میلی کنید.

روزانه بین 8 تا 10 لیوان اب میل کنید.


جلسه سوم

عوارض بعد از زایمان

1.خونریزی : خونریزی بعد از زایمان یکم بیشتر از خونریزی دوران پریه.اگر شدت خونریزی بیشتر بود باید به بیمارستان مراجعه شود.

2.تب و لرز : روز اول بخاطر فعالیت غدد شیردهی تب 37 درجه ایجاد میشه.همون روز هم قطع میشه.تب ادامه دار و بالای 37 درجه نشان دهنده عفونته و بادی به پزشک مراجعه بشه.

3.ترشحات چرکی : روزی دو بار در محلول اب و بتادین (یه تشت اب اندازه سه تا در بتادین) بشینین.

4.اگر در دوران بارداری دچار فشار بالا یا دف پروتیین بوده باشین دچار مسمویت بعد از بارداری خواهید شد.از علایم این نوع مسمویت وروم و درد لگنه.


شیر دهی

6 ماه اول تغذیه نوزاد فقط با شیر مادره.نباید حتی یک قطره ش هم هدر بره.

برای شیردهی 4 انگشت زیر سینه و انگشت شست روی سینه قرار میگیره.

برای جلوگیری از زخم شدن نوک سینه باید دو سوم قسمت قهوه ای سینه در دهان نوزاد قرار بگیره.

برای فهمیدن اینکه شیر مادر مناسب است یا نه :

1.بادی تعداد دفعات خیس کردن بالا باشه.

2.نوزاد راحت بخوابه

3.نق نق نکنه

نباید شما سینه رو از دهن بچه بکشین بیرون...باید خودش رها کنه.

برای اینکه شیر مادر زیاد بشه باید تند به تند به بچه شیر داد.

شیر دهی شبانه شیر رو خیلی زیاد میکنه.چون انزیم ازدیاد شیر در شب بیشتر ترشح میشه.بنابر این شب ها هر دو ساعت بچه رو اروم از خواب بیدار کنین  و بهش شیر بدین.

برای بیدار کردن بچه پشت گوش ، کف پا و باسنش رو ماساژ میدین.

شیر دهی هر دو ساعت یه بار برای جلوگیری از افت قند نوزاده و نباید فاصله ش بیشتر بشه.

شیردهی باعث دلدرد مادر میشه و این کاملا طبیعیه.

در حین شیر دادن تماس پوست به پوست و چشم به چشم برقرار کنین.

برای اروغ گرفتن بچه رو به صورت قائم نگهدارین و بزنید به پشتش.بعد از اروغ زدن بچه رو به پهلوی چپش بخوابونین تا اگر بالا اورد باعث خفگیش نشه.

سیر...سبزی...کاکائو...قهوه...کلم...بو و طعم شیر رو تغییر میده و نوزاد شیر رو پس میزنه.

برای جلوگیری از زخم شدن قبل از هر بار شیردهی سینه رو با اب ولرم بدون ماده شوینده بشورین.

اگر نوزاد دچار دلدرد شد از پزشک خواهش کنید قطره دایمیتیکون تجویز کنه.شربت گرمیچر باعث یبوست نوزاد میشه.

شیشه شیر و پستونک ممنوع...اگر نوزاد به شیشه شیر و پستونک عادت کنه دیگه سینه رو نخواهد گرفت.

استفاده از شیشه شیر و پستونک باعث میشه فک دچار مشکل بشه.

برای دادن اب یا هر نوع مایه دیگه به نوزاد از قطره چکان استفاده کنید.

سوتین در زمان شیر دهی نباید سفت باشه وگرنه شیر کم میشه.


زردی:60 درصدنوزادانی که به موقع به دنیا میان و 80 درصد نوزادان نارس دچار زردی میشن.

تغذیه نوزاد فقط با شیر مادر باعث میشه نوزاد تغذیه خوب و دفع خوبی داشته باشه و زردی خیلی زود از بین بره.

توی کلاس به ما میگفتن زردی یک بیماری فیزیولوژیکه...یعنی کاملا طبیعی....

زردی فیزیولوژیک زردی است که به علت نارسایی کبد نوزاد به وجود میاد و اصلا ربطی به گرمی نداره.

خداوند به حضرت مریم میفرمایند بعد از زایمان خرما بخورن.خرما یه گرمی شناخته شدس.

اتفاقا گرمی باعث ازدیاد شیر مادر میشه.

از روز سوم شروع میشه و نهایت روز پنجم یا ششم تموم میشه.

زردی ای که بیشتر از این زمان طول بکشه غیر فیزیولژیک به حساب میاد و نیازمند روند درمانی طولانی ست.

زردی فیزولوژیک زمانی درمان میشه که نوزاد گلاب به روتون اسهال بگیره.

عرق ترنجبین و شیر خشت باعث اسهال نوزاد میشه.

همچنین نور فلورسنت موجود در مهتابی های مخصوص در بیمارستان هم کارش همینه.باعث اسهال نوزاد میشه.

یادتون باشه مهتابی های خونگی درجه خیلی پایینی از این نور رو ساطع میکنن.

همچنین در بیمارستان وقتی نوزاد رو بخاطر زردی زیر نور قرار میدن چشم هاش رو کاملا میپوشونن.چون این نوع نور اسیب جدی ای به چشم نوزاد میزنه.

روز سوم روز غربالگری نوزاده....اگر این غربالگری به موقع انجام بشه زردی خیلی زود تشخیص داده میشه و خیلی زود روند درمان اغاز میشه و بیماری طولانی نمیشه.


معذرت...

سلام

اومدم عذرخواهی کنم....

امروز بخاطر اینکه مچ جفت دستم از شدت درد فلج شده نتونستم پستی رو که قولش رو دادم بنویسم....

فردا هم میریم کرج احتمالا اخر شب برمیگردیم.

اولین فرصت حتما به قولی که داده بودم عمل خواهم کرد.

برام دعا کنید....

همه ی سیستمم ریخته بهم...پرخواب تر شدم...کم اشتها شدم و از سر دلسوزی برای امیرعلی میخورم.

سرش رو از لگن اورده بیرون...پیاده روی برام خیلی سخت شده...ورم دارم.

پهلو هام نوبتی درد میکنه.میزنه به زیر دلم...همشم طبیعیه...

امروز تکون هاش خیلی کم بود...نگرانم کرد حسابی...البته با دو لیوان شربت و شمردن تکون هاش خیالم راحت شد و نیازی به بیمارستان پیدا نکردم....

یعنی میشه همین امشب برم بیمارستان و صحیح و سلامت به دنیا بیارمش؟؟؟!!!!

دلم برای بودنش تنگ شده...باباشم خیلی چشم انتظارشه.

دعا کنید برامون.....

...

هفته قبل از ددر و بام تهران خبری نبود....

از سر دلتنگی طاقت نیاوردم و رفتیم کرج...

مامانمینا بعد از ظهر برگشتن و ما شام رفتیم خونشون...

البته ابجی و مامانم تنها بودن و داداشم ماموریت بود و بابام هم رفته بود محل کارش.

توی ده مادری مامانم یه سری دشت و کوه و جنگل وجود داره.سبز و زیبا....

یه منطقه ای هست اونجا که درخت های سیب وحشی داره....

از اونجا چند کارتن سیب جمع اوری کرده بودن و اورده بودن.

بوش وحشتناک بود...بوی بهشت میداد....مزه ش هم شیرین مثل عسل....ریز بودن اما ترد و خوشمزه.

یه نایلون هم دادن من اوردم خونمون بخورم.

قرار بود بقیه ش مربا بشه....

اخر شب هم رفتیم خونه برادرشوهرم شب نشینی....

تازه از سفر اردبیل برگشته بودن...

از سوغاتی هاشون خوردیم.

خاطراتشون رو شنیدیم و کلی هم گفتیم و خندیدیم....

خیلی عالی بود و کلا روحیه م عوض شد.

ساعت یک و نیم شب برگشتیم خونه...

وسط اتوبان یهو درد های شدید پریودی اومد سراغم.از درد میپیچیدم.

احسان ترسیده بود و میگفت برگردیم کرج.اما من اصرار داشتم بریم خونمون.

خلاصه دردها خیلی طول نکشید و یکی دو ساعت بعد با استراحت تموم شد.

پریشب هم با احسان رفتیم پیاده روی....

همه چی خوب بود اخراش یهو وسط خیابون قفل شدم.سمت چپ زیر درلم بشدت تیر میکشید.

تا برسم خونه خیلی اذیت شدم.

دردش با استراحت خوب شد.

این درد ها و بد خوابی های شبانه و تکرر ادرار که میاد سراغم ارزو میکنم هر چه زودتر وروجکم بیاد بیرون.

دیشب به احسان میگفتم یعنی ممکنه یه روزی برسه که راحت از تخت بیام پایین.راحت راه برم.شکمم اینقدر سنگین نباشه؟؟؟!!!!

دیشب دوش گرفتم...ارایش کردم...کاری که به ندرت انجام میدم...یه پیراهن بندی مشکی ساده بلند تا پایین پام رو.پوشیدم و از احسان خواستم چند تا عکس یادگاری بگیره.

عکس های خوبی شد.

امروز ولادت حضرت معصومه و روز دختره...

مامانمینا رفتن مشهد...همین الان زنگ زدن که توی راه هستن.

احسان هم ماموریت رفته قم...

فقط من تک و تنها موندم توی خونه....

وااای خدا از فاصله حدودا ۵ متری ساعت دیواری رو تار میبینم.انگار جلوش رو دود غلیظ گرفته.

امروز روی ترازو.رفتم و.در نهایت شگفتی  عدد ۹۸ بهم دهن کجی میکرد.

ای خداااااا

منتظرم امیرعلی بیاد پایین ببینم چقدر باید تلاش کنم تا دوباره عدد ۷۰ رو.ببینم.

فردا کلاس امادگی زایمان دارم.

یه روز با حوصله توی یه پست همه نکات رو مینویسم تا بقیه دوستان هم استفاده کنن.

با اجازتون من برم شیرکاکاؤ عصرونم رو بخورم.....فعلا